پسرم از دیروز تب داره. تقریباً شدید. بین 38 تا 38.5 . شربت استامنوفین رو پس میزنه و خیلی هم تاثیرش زیاد نیست. برای همین برای اولین بار از شیاف استفاده کردم.دیشب ساعت 12 بهش شربت دادم و گوشی رو برای ساعت 2 گذاشتم روی آلارم که تبش رو چک کنم ولی قبل از ساعت 2 با صدای هزیون های پسرم که میگفت نانا دَدَ مامان. بابا.نانا. از خواب بیدار شدم. خیلی داغ بود فکر میکنم بالای 38 بود شاید در حد 39-40 خیلی داغ بود. با دستمال خیس، هرچند نمیذاشت، دست و پاشو خنک کردم. شیاف گذاشتم و تا ساعت 4 تقریباً بیدار بودم و وقتی مطمئن شدم تبش پایین اومده خوابیدم. توی این دو روز هم به جز شیر هیچ چیز دیگه ایی نخورد.ظهر شوهرم میخواست بره مراسم دایی دوستش که نزدیک خونه ی مادر شوهر بود. برای همین ظهر رفتیم خونشون. بعد از ظهر آقای دکتر اومد خونه ی مادر شوهر. امیروالا رو دید. گفتم مال دندونشه یعنی؟ گفت فکر نکنم ظاهراً ویروسه! یکسری دارو گفت بگیریم که من ترجیح دادم به جز استامنوفین بقیه رو فردا بعد از ظهر ببرم پیش دکتر خودش و طبق نظر اون دارو بگیرم.

یکی از ساعت هایی که واقعاً به نظرم به بطالت محض میگذره خونه ی مادر شوهره! امروز از ظهر تا شب اونجا بودیم و واقعاً هیچ کار مفیدی نکردم. شوهرم ایران برگر رو گذاشته بود و دیدیم. خیلی فیلمش رو دوست نداشتم شاید چون بیش از حد طولانی بود و خسته شدم از دیدنش چون مفهوم جالبی داشت.در کل کمدی اش خیلی کوچه بازاری نبود از نظر من و شاید ارزش دیدن داشته باشه ! البته اگه وقت زیاد دارید. ساعت 9 بود که میخواستیم برگردیم خونمون و مادر شوهر مثل همیشه میگه چرا اینقد زود میرید مگه خونتون چه خبره ؟! و من واقعاً نمیدونم چطوری بهشون بگم که پسرم واسم توی الویته و خوابش یکی از چیزهاییِ که خیلی مهمه. و امیروالا بین 9-10 تا میخوابه و من نمیخوام این تنظیم بهم بخوره و اونها این موضوع رو درک نمیکنن و من هم کار خودم رو انجام میدم. امروز هم شدیداً از رفتارهای مادر شوهر دلخورم . ولی ترجیح میدم چیزی ننویسم چون به قول شوهرم دارم تلاش میکنم که افق دیدم رو اونقدر بزرگ کنم که این اتفاقات برام بی اهمیت باشند. خیلی دلم میخواد دو نفر رو بتونم دوست داشته باشم مادر شوهر و جاری !! 

این هفته خیلی از زبان دور افتادم (البته فقط 3 روز آخرش رو) برای همین به شوهرم گفتم من فقط هفته ایی یک بار میام خونه ی مامانت ولی تو مختاری اصلاً هر روز بری. میخوام از ساعت هام بهتر استفاده کنم.یاد حرف یکی از دوستهام میافتم که با شوخی میگفت یه دعوا راه بنداز و رابط اتون رو باهاشون قطع کن بشین زبان بخون:))

وضعیت کشورمون هر روز بدتر از دیروزه و اینقدر جا داره واسه غر زدن و ناشکری کردن . مثلاً کوچکترینش ،بیکار شدنم ، اینکه حقوق دی ماه رو دیروز ریختن البته نه کامل بخشی اش رو علی الحساب. احتمالاً عیدی و این هام ندارم چون میذارن واسه تسویه. تسویه هم احتمالاً7-8 ماهی طول میکشه!ولی امشب voice جلسه ی هفته ی پیش رو گوش میکردم درمورد ناشکری ! و واقعاً دارم فکر میکنم چقدر ناشکرم. با اینکه خیلی سعی میکنم همیشه راضی باشم و مثبت!

+ بیدار موندم که تند تند تب امیروالا رو چک کنم چون اگه از این ویروسی باشه که رایج شده تب یکدفعه بالا میره و خدایی نکرده احتمال تشنج هست. با آستین حلقه ایی و شلوار نازک خوابوندمش و یه پتوی نازک روش انداختم طوری که دست و پاش بیرون باشه. دارم تایپ میکنم که صدای شلپ شلپ راه رفتن میشنوم. بدو بدو میرم دم اتاق با چشمهای بسته لای در وایساده و منتظر منه


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Dale باید ها و نباید ها در مورد سقط جنین اتوبار و باربری شرق محک بار ۰۹۱۲۵۳۶۶۰۶۸ مکتوبات تلقین قالب وردپرس ونوس رایانه اخبار فناوري اطلاعات